در فضاى نسبتا آزاد سالهاى اولیه دهه بیست انتشار آثار و مقالات ضد دینى افزایش یافت و جامعه مذهبى را با سیل پرسشها و شبهات جدید روبرو کرد و اندیشمندان مذهبى را به تامل واداشت. در این زمان کسروى مشهورترین سردمدار جریان ضدمذهبى محسوب مىشد. وى به خصوص در دو کتاب شیعیگرى و در پیرامون اسلام که در سال 1323 منتشر شدند اسلام و تشیع را به نقد کشید. نوشتههاى کسروى واکنشهاى شدیدى را در پى داشت و سرانجام به قتل او منجر شد. در کنار وى على اکبر حکمىزاده با انتشار جزوهاى کوچک به نام اسرار هزارساله موجى از پاسخگویى در میان نیروهاى مذهبى را به دنبال آورد. حکمى زاده در این کتاب نقدهاى خود را به صورت سوال منتشر کرده و از علما خواسته بود به این سوالات پاسخ دهند.[1] کسروى و حکمىزاده لبه تیز حملات خود را
متوجه علما و جایگاه آنان در مذهب شیعه کردند و از جمله مساله ولایت فقیه و عدم مشروعیت حکومت در عصر غیبت و حقوق سیاسى فقها در عصر غیبت را به نقد کشیدند. این در حالى بود که در این زمان در حوزهها این تفکر تقریبا فراموش شده بود و علما و مراجع وقت با تاسى به آیت الله حایرى از حقوق سیاسى فقها سخنى به میان نمىآوردند. اما پرسشها و تردیدهایى که از سوى کسروى و حکمىزاده مطرح شد علما را واداشت در مورد ماهیت حکومت اسلامى و نقش فقها به تامل جدى بپردازند. بنابراین موج پاسخگویى به کسروى به تدوین رسالههایى منجر شد که در آنها از حکومت اسلامى سخن به میان مىآمد و در این رسالهها بود که ظاهرا براى اولین بار به طور مشخص از این مفهوم استفاده مىشد. بدین ترتیب اولین رسالههاى اسلام سیاسى در ایران عمدتا در پى پاسخگویى به کسروى و حکمىزاده تدوین شدند. در اینجا گزارشى اجمالى از این رسالهها را ارائه خواهیم کرد.