1
استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه بوعلی سینا همدان
2
دانشجوی دکتری جامعهشناسی سیاسی دانشگاه تهران
چکیده
فراروایتهای روشنگری موجب تمایز «غرب» و «بقیه» شد. بر مبنای این فراروایتها، تمدن، فرهیختگی، مدرنیته و تحول در غرب ظاهر گردید و «دیگری» سویة تاریک بود؛ فراموششده، سرکوب و نفیشده و تصویر معکوس روشنگری و مدرنیته. غرب با اختصاص دادن سویههای مثبت این تقابلهای دوگانه به خود و قرار دادن شرق در قطب منفی یا منفعل این تضادها، شأن و جایگاه خویش را بازتعریف و شرق را در موقعیت پست تری که به او ارزانی داشته است، تثبیت می کند. آنچه در این مقاله در پی پاسخگویی به آن هستیم، بررسی ریشههای نظریه بنیادگرایی اسلامی، کارکردها و آشکارسازی خشونت نمادین پنهان در آن است. برایناساس، ادعای پژوهش حاضر این است که یکی از فراروایتهای ساخته و پرداخته غرب، «نظریه بنیادگرایی اسلامی» است که ادعای تببین و توضیح تاریخ تمدن اسلامی را به شکلی علمی دارد و در قالب این فراروایت، بنیادگرایان مسلمان نقش «دیگری» را برای غرب ایفا میکنند. در این راستا، جریانهای خشونتطلبی نظیر طالبان، القاعده، داعش و ... بهعنوان نشانه برخورد اسلام با غرب بازنمایی میشوند. این دوگانه دوست/دشمن منطق سیاست میان ملتها را در عصر حاضر برمیسازد.