پس از ظهور تمدن جدید غرب و نفوذ و گسترش روز افزون مظاهر جهان شمول آن در جوامع شرقى، یکى از مسائل مهم و اساسى این ملتها از جمله ایرانیان، چگونگى برخورد با این تمدن جهان شمول غرب بوده است. چه اینکه، آنان در این مواجهه، با دو رویه متفاوت از تمدن جدید غرب روبه رو شده بودند. در حالى که رویه کارشناسى و دانش تمدن جدید غرب، شامل نوآورى در زمینه دانشهاى گوناگون؛ مانند: پزشکى، نجوم، دریانوردى، فیزیک، شیمى، دانشهاى نظامى و نواندیشى در زمینه تاریخ، حقوق طبیعى و شیوههاى حکومتى و دیگر مسائل اجتماعى و سیاسى بود؛ رویه دیگر آن، ملل شرقى را در معرض سلطه جوئىهاى استعمارى قرار داده بود و از این رو، آنان در این مواجهه بر سر دو راهى انتخابى دشوار قرار گرفته بودند؛ زیرا که از یک سو، به دلیل عقب ماندگى در زمینه دانش و فن آورى، خود را نیازمند تمدن جدید غرب و دستاوردهاى پیشرفته آن مىدیدند و از سوى دیگر، خواهان حفظ هویت فرهنگى، ملى و دینى خود بوده و حاضر به پذیرش سلطه استعمارى غرب نبودند.