بنابر آنچه گفته آمد، سخن گفتن از موضع واحدى درباره مسأله دموکراسى که بین همه حرکتهاى سیاسى اسلامى معاصر مشترک باشد، بسیار دشوار است. مواضع، بسیار متعدد است و گاه به حد تناقض و تضاد مىرسد؛ زیرا گفتمان دموکراسى و تکثر و حقوق بشر به تازگى در عرصه فکرى عربى / اسلامى، راه یافته است. واکنشهاى مثبتى را مىبینم که با تحولات و تغییرات سریع در جهان تعامل برقرار مىکند و به جهانى شدن نزدیک مىشود. این تحولات، وجه دیگرى هم دارد و آن، افزایش انتظارات و توقعات است و در پى آن، جنبشهاى اسلامى سیاسى خود را به عنوان فرشته نجات مطرح نموده و هیچگاه در موضع رد و انکار قرار نمىگیرند. نظریه پردازان اسلامى در هر وضعیتى که هستند، با مقایسه نظریات خویش با وضع موجود از برترى الگوى اسلام سخن مىگویند. مثلاً محمد غزالى مىگوید؛ لطیفترین دستاوردهاى غرب در تمدن انسانى یا روش حکومتىاش، از آنچه که خلافت راشده در بیش از 14 قرن پیش تحقق بخشیدهاند، فراتر و برتر نیست.