پژوهش مفهوم بنیادین عدالت، در تفکر هر اندیشمند سیاسى در خور اهتمامى والاست؛ زیرا بررسى این مقوله، مىتواند ما را با زوایاى متعددى از آراى آنها آشنا سازد. در حقیقت، مفهوم کانونى عدالت، داراى اهمیتى کم نظیر در عرصههاى نظرى و عملى سیاست و اجتماع بوده و از جامعترین غایات دینى و سیاسى است. دانشمند و فیلسوف گرانمایه اسلامى؛ یعنى خواجه نصیر الدین طوسى هم، مباحث گستردهاى را به بررسى مفهوم عدالت اختصاص داده است. بنابراین، با توجه به اهمیت این اصل در اسلام و اندیشههاى سیاسى، این مقاله قصد دارد ضمن تبیین نظریههاى خواجه در این زمینه، به این موضوع نیز بپردازد که موضع این اندیشمند در قبال حکّام جائر و متغلب چگونه بوده و آیا خود کامگى و افزایش روز افزون آن در عصر ایشان، تئورىهاى عدالت او را از خود متأثر ساخته و او را به انفعال نظرى و عملى در این وادى کشانده است؟ و آیا اساسا خواجه، قائل به حق شورش و عصیان علیه حکام ستم پیشه و جائر بوده است یا خیر؟ این نوشتار، در پاسخ به این پرسشها به رشته تحریر در آمده است.