احزاب در دنیاى معاصر نقشى والا در جامعه مدنى دارند. شرط اولیه دموکراسیهاى نمایندگى، وجود احزاب است. جوامع اسلامى نیز کمابیش ـ به شکل ارادى یا غیر ارادى ـ در حال پذیرش پدیدههاى نوینى چون احزاب هستند. مباحث نظرى، مىتواند زمینه ورود شایسته احزاب به کشورهاى اسلامى را فراهم نماید. در حکومت اسلامى هم در مبانى نظرى و دینى و هم در جوانب سیاسى و کارشناسى احزاب، نقاط ابهامى وجود دارد. نظریه ولایت فقیه لوازم بىشمارى دارد که به طور مثال، آثار خود را راجع به آزادیهاى سیاسى یا وجود احزاب و محدودیتهاى آن نشان مىدهد.
بحث احزاب را در چند سطح مىتوان پى گرفت. سطح اول، تحلیل جامعه شناختى احزاب است. از دیدگاه جامعهشناسى سیاسى، احزاب داراى آثار مثبت و منفى هستند. به طور مثال، در خصوص جمهورى اسلامى ایران مىتواند بحث شود که چه زمینهها و محدودیتهایى در راه آن وجود دارد. بحث در این سطح، شکل هنجارى ندارد.
احزاب را ممکن است در سطحى دیگر، از دیدگاه هنجارى مورد مطالعه قرار دهیم. براساس این اعتقاد که مبانى کلامى ـ فقهى حزب در اندیشه سیاسى شیعه (یا اسلام) وجود دارد، مىتوان این بحث را به شکل اندیشهاى مطرح کرد که آیا فقه سیاسى یا کلام سیاسى شیعه، چنین پدیدهاى را برمىتابد یا خیر. مباحث این سطح در بعد فقه سیاسى هم هنجارى است، و هم درجه اول. کلام سیاسى ممکن است بستر فقه سیاسى را آماده کند و به هر نوعى در جهت اثبات گزارههاى دینى مورد استفاده قرار مىگیرد.
موضوع این مقاله، بررسى مبحث احزاب در سطح سوم است. از این دیدگاه عمدتا با دیدى بیرونى به قضیه نگریسته مىشود. در واقع هدف از تدوین این مقاله، پرداختن به موضوع احزاب از دیدگاه جامعهشناسى سیاسى و اندیشه سیاسى نیست؛ بلکه هدف اصلى، تعیین جایگاه این بحث در اندیشه و فقه سیاسى مىباشد. بدیهى است بحث از احزاب در سطح سوم، مقدم بر سطح اول و دوم است، چرا که دیدگاهى روش شناسانه و درجه دوم دارد.