در این مجال کوتاه گزارشى از سفر علمى خود به کشورهاى فرانسه، آلمان و سوئیس را تحت عنوان «دو چهره تمدن غرب» ارائه مىکنم.
انسان وقتى که به غرب سفر مىکند آشکارا با دو رویه تمدن آن مواجه مىشود: یکى چهره نظم و دیگرى چهره تنهایى انسان غربى است. در این جاست که انسان دچار یک پارادوکس و تعارض مىشود که اینها چگونه چنین تمدنى ساختهاند، چرا افسردهاند و چرا این همه تنها هستند؟ وقتى وارد نظامهاى ادارى یا دانشگاهى آنها مىشوید، بسیار پیشرفتهاند و نظم فوق العادهاى بر آنها حاکم است؛ مثلاً مهمان دانشگاه سن شومن فرانسه که بودیم مشاهده مىکردیم که چند نفر کارمند آن دانشگاه را به خوبى اداره مىکردند و همه کارها با کامپیوتر انجام مىشد یا وقتى که وارد فرودگاههاى بزرگ مىشدید، مىدیدید که فقط دو سه نفر همه کارها را به درستى انجام مىدهند؛ در واقع یک نظم جالبى بر زندگى انسان غربى حاکم است.